- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مناجات با امام موسی کاظم علیهالسلام
ای که آیـات خـدا در نـام تـو معـنا شـده در کلامت شعلهور تفسیر «واعدنا» شده در تجلّیگاه حق چون پا نهـادی در ازل جـام طـور سیـنـهات آئـیـنـۀ سـیـنـا شـده غیرتت آتش زده بر هفت تخت و نه فلک کظم غیظی کردهای گر چرخ پا برجا شده در مسیر علم تو لنگ است چون پای عقول "کـلبهـم بـاسـط" مقـام خـواجـۀ دانـا شده "لن ترانی" خواندهای در ستر زندان، بعد از آن دیـدۀ حـیـران دنـیـا غـرق مـافـیـهـا شده از دعای «نجّنی من سجن هارون» تو بود ذکر نامت گـر کـلـید حـل مشکـلها شده سفرۀ باب الحوائج نـذر رایج بین ماست چون علی موسی الرضا روزیرسان ما شده
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیهالسلام
خون دل خوردن شده هر روز،کار مجتبی هم غـریب هم آشـنا برده قرار مجتبی قـصۀ مظلـومی مولا رسیده بر حـسن آه شد با بیکسی طی روزگار مجـتبی روضۀ مکشوفه یعنی خاطرات کودکیش بین کوچه شد زمسـتانی بهـار مجـتبی هیچ کس سنگ صبورش نیست حتی همسرش وای ازین غم زهر کینه گشت یار مجتبی وای ازین غم کینه توزان جمل نگذاشتند تا که باشد پیـش پـیغـمبر مزار مجتبی تیرها از هر طرف میخورد بر تابوت او حضرت عباس گشته شرمسار مجتبی با حسینی که تمام هستیاش غارت شده در کـنـار پـیکـر قـاسـم قـرار مجـتـبی مثـل بابا میشود تـنها میـان دشـمـنان میدهد جان در غریبی یادگار مجتبی
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
چشم وا كرده شدم دست به دامان حسن مادر افکـنـد مـرا در یـم احسان حسن روزی از دست علی خوردم و از خان حسن از همان روز شدم بیسر و سامان حسن بر جـبـیـنـم بنـویـسـید مـسلـمان حـسن دل خود را سر هـر بـام هـوایی نکـنم طلب عـشق ز هر بیسر و پـایی نكنم رو به هر قـبله و هر قـبله نـمایی نكنم پیش هر سفره كه پهن است گدایی نكنم نان هر سفره حرام است به جز نان حسن چه مقامی و چه نامی چه مرامی دارد چـقـدر لطـف به بـیـمـار جـذامی دارد خـنده در پـاسخ آن سائـل شـامی دارد وه که ارباب دو عـالم چه امامی دارد همه اینها غزلی هست به دیوان حسن آنکه نامش شده احلی من عسل كیست حسن آنكه بخشندگیش گشته مَثل كیست حسن معنی حیّ علی خیرالعمل كیست حسن مرد نام آور پیكار جـمل كیست حسن شتر سرخ زمین خورد ز طوفان حسن ارث مـظلـومـیت از غـربت بابا دارد قـد خـم، سیـنۀ خـون، دیـدۀ دریـا دارد جگـری سوخـته از زخـم زبانها دارد گر بگـوئـیم غـریب الـغـربـا جـا دارد خون شد از یاد غمش قلب محبان حسن زهر آمد به سراغش جگرش ریخت به هم جگرش ریخت به هم بال و پرش ریخت به هم زینبش آمد و چشمان ترش ریخت به هم همۀ خاطرهها در نظرش ریخت به هم دل پریشان شده از حال پریشان حسن چقدر سخت گذشته است به او در کوچه چه مراعات نظیریست حسن، در، کوچه بـاز هم خـاطـرۀ گـریه و مـادر کوچه قاتـل جـان حسن میشـود آخـر کوچه کوچه عمریست که آورده به لب جان حسن
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
صحن و حرم و گنبد و گلدسته نداری بر روی کـسی خـانـۀ دربـستـه نداری آنـقـدر غـریـبـی كـه در ایـام شـهـادت در هـیچ خـیابان عـلـم و دسـته نداری بخـشنـدهای و کار به این که درِ خـانه مـست آمـده یا زاهـد وارسـتـه نـداری جـانم به فـدای تو که در قـلب سپاهت حـتی دو سـه فـرمانـدۀ دلـبـسته نداری افسوس که جز گرد و غـبار نفـس باد اطـراف خودت زائـر پیـوسـته نداری در سینۀ هر شیعه حرم داری اگر چه بـالای سـرت گـنـبـد بـرجـستـه نداری
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
او واسطۀ رحمت حق بود و کرم داشت ابر کـرمش بر سر هر بام عـلم داشت بخـشید سه نوبت همۀ ثـروت خود را ارباب کرم بود که بر خلق کرم داشت تن داد به صلحی که در آن مصلحتی بود هرچند که مانند علی تـیغ دودم داشت زهر آمد و زد برجگر و زود برون زد از بس دل او ماتم و اندوه و الم داشت وقتی جگرش ریخت میان دل آن طشت گفتند که این حجت حق اینهمه غم داشت؟ بـا دیـدن اشـک دو بـرادر هـمه دیـدند دلهای غریبان جهان راه به هم داشت حتی به تنش فـتـنه گران رحم نکردند بر پیکر خود زخمهای از تیر ستم داشت بنویس وفایی که پس از این همه غُربت ایکاش که این حجت معبود حرم داشت
: امتیاز
|
زبانحال امام حسن مجتبی علیهالسلام قبل از شهادت
ایـنجـا هـمـه چـیـز مـیشـود آمــاده هـر کـس پـی حـل مـشـکـلـم افـتاده اینجا هـمه منـتـظـر که لب باز کنم تـا هـر چـه نـیـاز دارم ابـراز کـنـم خـادم به کنار من شب و روز زیاد دور و بر من عـاشق دلسـوز زیـاد در وقت عطش به آب سیراب شوم نگـذاشت بـرادرم که بیتـاب شـوم هرچند که خون جگرم بر لب هست خوب است که بالای سرم زینب هست بر زانـوی خـستهاش سـرم را دارد عــبـاس هـــوای دخــتــرم را دارد اینجـا هـمه پـیـشانی من میبـوسنـد دست و سر نـورانی من میبـوسند مـن سـوخـتـه جـانـم از بــلا امـا آه لا یــوم کــیــومــک ابـا عــبـد الـلـه اینجـا هـمه دور و بر من گـریـانـند فـردا هـمـه دور قـتـلـگـه خـنـدانـند اینجا همه هستیم و به دلها غم نیست فردا به کنار خواهرم محـرم نیست فـردا همـۀ نیت دشـمن سـر توست فردا همه چشمها به انگشتر توست
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیهالسلام
شود به اذن تو دریـا، سـراب هم حتی شود به نام تو مـوجی، حباب هم حتی کریم نیست کسی پیش سفرهات هرچند به نـام او بدهـنـد آب و تـاب هم حـتی نشستهام سر راهت مگر که یک لحظه تـو را نـگـاه کـنـم با نـقـاب هـم حـتـی همین که از تو بخواهیم باز شیرین است اگـر دعـا نـشـود مـسـتجـاب هـم حـتی تمامِ خلق رهـین شکـوه عـزّت توست اگر شوی تو به ذلّت خـطاب هم حتی به بغض تو شده کافر، اگرچه او به رسول به زور داده شـود انـتـساب هـم حـتـی فـقط به پای مـزار تو بوده که آمیخت به اشک غم، نفس اضطراب هم حتی خدا کند پسری مـادرش زمین نخـورد خـدا کـند که نـبـیـند به خواب هم حتی
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
مــاتـم زدهام مــاتــم آقـاسـت بـهـشـتـم در مـاتـم این شاه چه زیـباست بهـشتم چون خـانۀ صدیـقـۀ كـبـراست بهـشتم هرجـا كه بسوزند هـمانجاست بهـشتم خوب است كه با اشك بشویم دهنم را كـز عـرش میآرنـد دَم "یا حـسنم" را ای حُـسن خـدا در نظـر حـیـدر كرّار ای گـوهــر والا گُـهــر حــیـدر كـرّار ای مـظهـر پـا تا به سـر حـیـدر كرّار ای روی تو قـرص قـمر حـیدر كرّار هر چند بدم، رو سیهم، پَـستم و زشتم مـن بـنـدۀ ســالار جــوانـانِ بـهـشــتـم گفتند كه غم داری و غـمخوار نداری مـثـل پـدرت بـیكـسـی و یـار نـداری در خـانۀ خود مَـحـرم اسـرار نـداری آقـا، تو نـیـازی به كـس و كـار نداری كافی ست كه آقای ابالفضل و حسینی یعنی همه جا حضرت بین الحـرمینی با بال و پر سوخته، پرپر مزن این قدر با این جگرِ سوخته، پرپر مزن این قدر ای شعله ورِ سوخته، پرپر مزن این قدر با یادِ در سوخته، پرپر مزن این قـدر بالای سرت اینكه چنین زار نشـستهست چشمی بگشا، حضرت پهلوی شكستهست این بسترِ افتاده، خودش بستر روضهست این طشت كنار تو، خودش منبر روضهست با اینكه حسین بن علی محشر روضهست گیسوی سپید تو، خودش آخر روضهست این زهر كه دور جگرت گرم طواف است همدست همان ضربۀ سنگین غلاف است دل از تو رمیده ست چِهل سال جلوتر غم را طلبـیـده ست چِهـل سال جلوتر قــدّ تو خـمیـده ست چِهـل سال جلوتر رنگ تو پریـده ست چِهـل سال جلوتر هرچند كه در ماه صفر سوگ تو برپاست مرگ تو همان لحظۀ افتادن زهراست ارباب دو عـالـم خـبرت را كه شنـیده تـا خـانـۀ تـو در وسـط كـوچـه دویـده با دیـدن حالَـت، جگـرش تـیر كـشیـده شمشـیر ابالـفـضلِ علی، جـامه دریـده دیـدنـد مـلائـك هـمه بیطاقـتـیاش را آشــوبِ دل سـوخـتـۀ غــیـرتـیاش را باید كه بمیرم، كه پریـشان شده زینب با دیـدن حـال تو هـراسـان شده زینب آن قدر چكیده ست كه باران شده زینب دلـواپـس فـردای عـزیزان شده زیـنب ای كاش كه داغـت به دل او نـنـشـیـند خون جگـرت را به دل طـشت نـبـیـند از طشت سخن گفتم و یك دفعه فضا رفت تا شـام بـلا، پـایْ به پـایِ اُسـرا رفـت قدری كه در آن بزم، سوی طشت طلا رفت چشم دل من پای سر خـون خـدا رفت چون دید چنان چوب به لبهاش نشسته فهـمـیـد كـه دنـدان ثـنـایـاش شـكـسـتـه
: امتیاز
|
مناجات با سیدالشهدا علیه السلام و ورود اهل بیت به شام
کاسۀ چـشم مـرا از آب زمـزم پُـر کـنید کـاسۀ خـالی من را نیـز نـم نـم پُـر کـنید من به اینکه روز و شب اینجا بیایم دلخوشم راضیام این کاسه را هر بار، کم کم پُر کنید کربلایی شد کسی که صبر او لبریز شد لطف کرده، کاسۀ صبر مرا هم پُر کنید این همان شورِ غمِ عشقِ حسین بن علی است سیـنـۀ ما را از این شور دمـادم پُر کنید شیعـیـان بـاید قـیـام دیگـری بر پا نـمود عـالـمی را از دم جـانم حـسیـنم پُـر کنید بر سر نام عـلی این جـنگها بر پـا شده هر کجا را باید از این ذکر و پرچم پر کنید زینـبش با دست بسته تا سر بازار رفت دفتر اشک مرا این بار زین غم پر کنید بعد از این دیدید اگر که خانمی خورده زمین دور او را زودتر با چند مَحْـرَم پر کنید
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در مجلس یزید
طشت، حیرت زدۀ نغـمۀ قرآن من است خیزران اشگ فشان بر لب و دندان من است دیـدۀ فـاطـمه بر چـوب تو و طشت طلا نگه دختر من بر لب عـطشان من است چوب اگر میزنی اینقدر مزن زخم زبان پای این طشت طلا فاطمه مهمان من است زیـنـبـم گر نکـند پـاره گـریـبان چه کـند نگهش بر من و بر گریۀ طفلان من است هرکه قرآن به زبان داشت لبش را بوسند چوب و جام می تو، پاسخ قرآن من است هـفـده زخـم که بر صورت من میبـینی شاهد زندهای از زخـم فـراوان من است خـیزران بر لب من میزنی و میخندی خندهات بر من و بر دیدۀ گریان من است مِی نـزن پای سـر من که پـیـمبـر ایـنجا موی خود کرده پریشان و پریشان من است مجـلـس عـیـش تو گـردیـد حسیـنـیّـۀ من بزم شادیت پُر از ناله و افغان من است اینکه میثم نفسش شعله به دلها زده است هر کلامش شرری از دل سوزان من است
: امتیاز
|
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیه السلام در مجلس یزید
اهـریـمـنان نظر به سلیـمانیات زدنـد حتی نظر به بیسر و سامانیات زدند سنگ تو را زدند به سینه؛ ولی چه سود آن سنگ را دوباره به پیشانیات زدند قـرآن رحـل نـیـزه! بـگـو نهـروانـیـان یک سنگ نیـز بر لب قـرآنیات زدند حـتی تـن رسـول خـدا تـیـر میکـشیـد وقتی که تـیـر بر دل نـورانیات زدند جـمـعـی ز خـانـوادۀ ابـلـیـس بـودهانـد با این همه تـشر به مسلـمانیات زدند سردرگـمـم ز کـار مورخ، مگـر ز تو حرفی نبود، حرف ز عطشانیات زدند افسوس ای بریده گلو! از نفاق وجهل مهر سکوت را به سخـنـرانیات زدند
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام سجاد علیه السلام
سر خاک کف پای تو یا حضرت سجاد جان، مست تولّای تو یا حضرت سجاد دل غـرق تجلّای تو یا حضرت سجاد دست من و اعطای تو یا حضرت سجاد پـرواز دهد ذکر تو تا عـرش دعـا را جـنت، شنـود از نفـست بـوی خـدا را تو وجه خـدا، دست خدا، چشم خدایی تو روح دعـا، بـال دعـا، قـلب دعـایی تو کعبه و تو زمزم و تو سعی و صفایی تو مشعر و خـیف و عـرفاتی و منایی تا دور تو ای کعـبه مقـصود نگـردنـد حـجـاج، طــواف حــرم الله نـکــردنـد ای آب بقـا، قـطرهای از آب وضویت وی خضر نبی، نخله سبزی، لب جویت گـلبـوسۀ جان دو جهان بر گـل رویت اربـاب دعـا چـشم گـشودنـد به سویت خورشید دو گـیتی مه هر انجـمنی تو آئـیـنـه زهـرا و حـسیـن و حـسنـی تو مهر تو همه خـیل رسل راست وظیفه گـفـتـار تو در لـوح الهی است لطیـفه بـر لـعـل لـبت، بـوسـۀ آیـات شـریـفـه مصحف، بود از فاطمه و از تو، صحیفه اول عـلـی از سـلـسلـۀ خـیـر الانـامـی چـارم ولـی حـق پـدر هـشـت امـامـی تـو نـور فــروزنـدۀ مـصـبـاح هـدایـی ســر سـلـسـلـۀ نـســل امــام شـهـدایـی و الله تـو، پـیـغــامـبـرِ خــون خـدایـی همسنگـر سرهای ز تن گـشته جـدایی هر چند که بر گردن خود، سلسله داری جا در دل بـشکـستۀ هر سلـسله داری پـرواز کـند طـایـر وحـی از چـمن تو شمـشیر خـدا خـطـبۀ دشمـن شکـن تو افـسوس که شد سنگ جواب سخن تو زنجـیـر کـند گـریـه بـه زخـم بـدن تـو بس گل، که به سر ریخت ز سنگ لب بامت افـسوس که بُـردنـد به ویـرانـۀ شامت غـیر تو که ای یوسف زهـرای شهیده گـردیـده پـیــام آور سـرهـای بــریــده جـای صلوات از هـمـه دشنـام شنـیـده خـون دلش از حـلـقۀ زنجـیر چکـیده؟ گیرم که عـدو برد سوی شام خـرابت ای کـاش نـمیبـرد سوی بـزم شرابت ای طایر رحمت، ز چه رو بال و پرت سوخت هر لحظه دل از شعلۀ داغ دگرت سوخت افسوس که در ماه محرّم، جگرت سوخت از زهر جفا یکسره پا تا به سرت سوخت یک کرب و بلا سوز دلت بود به سینه تا کرب و بلا شد ز غمت شهر مدینه عمری به دل سوختهات، سوز نهان بود خون جگرت، دم به دم از دیده، روان بود چشمت به عزای شهدا، اشک فشان بود از کعب نیاَت، بر بدن خسته نشان بود در غسل تو یاران ز جگـر آه کـشیدند بـر پـیکـر پـاکت اثـر سـلـسـله دیـدنـد هر شب دل زارم شده، زوّار بـقـیعـت ای کاش نهم چهـره به دیـوار بقـیعـت چون شمع بسوزم به شب تـار بقـیعت خـون گـریه کنم، لحـظۀ دیدار بقـیعت گیرم به دل شب ز دل خـاک سراغت گریم به تو و تربت بیشمع و چراغت من «مـیـثـم» دلـسوخـتـۀ زار شـمایـم خـاک قــدم مـیــثــم تــمّــار شــمــایــم شـرمنـده که با هـیچ، خـریـدار شمایم هر چـنـد بـدم، عـبـد گـنهـکـار شـمایم نامـم ز ره لطف به خـاطـر بـسپـاریـد در مصحف صدّیـقـۀ کـبری بـنگـارید
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان عج الله تعالی فرجه در شهادت امام سجاد
هر لحظه در سکوت غمت داد میزند بغـضی که از فـراق تو فـریاد میزند اینکه تو نیستی و به ما طعنه میزنند بــر آتـش نــبــودن تــو بــاد مـیزنــد وقتی که صید دائمی چشم توست، دل کی دست رد به سیـنـه صیـاد میزنـد قـلـبـم اگـر که با تـو نـبـاشد نـمـیتـپـد نبـضم دمی که از تو کـنم یـاد میزند دیریست خنده نیست به رخسار پر غمت چـشم تو حـرف از دل نـاشـاد میزنـد امـشب نگـاه ابـری تو با زبـان اشـک دم از عـزای حـضرت سجـاد میزنـد سی سال آزگار به هر جا نشسته است حرف از غمی که بر دلش افتاد میزند با یاد شام و بزم شراب اشک ریزد و با یاد جسم غـرق به خـون داد میزند
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام سجاد علیه السلام
اشکـی که میریـزم برایت فرق دارد صاحب عـزای من عزایت فرق دارد نـام غـریب تو بـرایـم گـریـهدار است مرثـیه خـوانـی در هـوایت فرق دارد تـابـی نـداری تا که بـیتـابـی نـمـایـی نـی در نــوای نـیـنــوایـت فــرق دارد حـالـی که داری با تـمـام مـردم شهـر جـان دو عـالـم به فـدایت...فـرق دارد آقای من گـریـهست " قـوت غالب" تو با دیـگـران آب و غـذایـت فـرق دارد بـا شـاهـدان دیگـر غــوغــای گـودال هـر بـار شـرح مـاجـرایت فـرق دارد ای کوه صبر از زخم "قتل صبر" گفتی حال و هـوای روضههایت فرق دارد زخـمی که تیـر حـرمله بر قـلبـتان زد بـا داغ دیـگـر بـینـهـایـت فـرق دارد داغ سـه سـالـه گــوشـۀ دنـج خــرابــه این گـریههای "هایهـایَت" فرق دارد مـولای سجـاده نـمـاز اشک خـوانـدی پـس بـا هـمـیـشـه ربـنـایت فـرق دارد در هر شب جمعه پـریشان حال بودی حـتـمـاً بـه یـاد روضـۀ گــودال بـودی
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام سجاد علیه السلام
یک کم از اشک تو در میزان دریا کم نبود پیش غمهای تو غمهای دو عالم غم نبود سر به مُهر کـربلا می بُرد در سجادهاش آن که پیش هیچ کس غیر از خدایش خَم نبود بعد قـرآن در نـزول آیـههای مُـحکَـمات هیچ نطقی در جهان چون خطبهات مُحکم نبود پِلک بر هم میزدی کرب و بلا میشد مرور مقتلی کامل تر از چشمت در این عالم نبود روضۀ در پردهات این بود که، در طول راه غیر تو با عمه جانت هیچ کس مَحرَم نبود گرچه کشتت ذره ذره شمر، با سَمِّ هُشام در حقیقت قاتلت هم شمر بود و هم نبود با حساب روضۀ گودال و ظهر و خیمهها عـلّتِ اصلـی مرگت حـتم دارم سَـم نبود
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام سجاد علیه السلام
ای پـسـرِ نــورِ نـبـوّت ســلام ای ششمین قـلۀ عصمت سلام صاحبِ ما، صاحبِ ایران تویی روحِ خـدا، جوهـرِ ایمان تویی سرو و سپیدارِ چمن کیست؟ تو وارث و دامادِ حسن کیست؟ تو چـشـمِ امـیـدِ هــمـه افــتـادههـا آبــرویِ گــلــشـنِ سـجــادههـا گوش به حرفِ تو نشـسته خدا روحِ دعـــا زمـــزمــۀ ربّــنــا سجـدۀ تو جلوۀ معـراج توست پـیـنـۀ پـیـشانی تو تـاجِ توست خـیلِ مـلائک هـمه شاگـردِ تو غـرق طـواف اند همه گردِ تو مستِ دعـای تو شده جـبرئیـل تـشـنـۀ لـبهـات شـده سلـسبـیـل زنـده به پـیـغـام تو شد کـربـلا وارث و پـیـغـمـبرِ خـون خـدا خـطـبـۀ تو زنگِ جهـادِ تو شد اشکِ تو همسنگِ جهادِ تو شد اجرِ تو هم سنگِ در و بام شد روزِ دهـم خـتـم شد و شام شد زهر چهل سال در این جام بود سخت تر از کرب و بلا شام بود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سر مطهر امام
الـســلام ای قـبـلـۀ اهـل نـظـر السلام ای گـریۀ شب تا سحـر السلام ای روضههای پُر شرر السلام ای عـابد خـونین جگـر ای که غم گشته انیس خاطرت ای که جز مهدی نباشد زائرت ای مــزارت قــبــلـۀ اهـل ولا ای امـام چـارم ارض و سـمـا ای همیشه در دلت روضه به پا داغـهـا دیـدی تـو در کـربـبـلا مصلحت این بود در تب بودهای راوی غـمهـای زیـنب بودهای عمری از غـم دیـدۀ تر داشتی ارث غربت را ز مادر داشتی بـر دلـت داغ بــرادر داشــتـی روضههای شمر و خنجر داشتی روز عـاشورا ز یـاد تو نرفت غـربـت بـابـا ز یـاد تو نرفت گر که دیدی پاره پاره پـیرهن این همه شمشیر و نیزه، یک بدن در دل گـودال جـسمی بیکـفن سر به رو نی به روی خاک تن بر لـب تو الامـان از شـام بود خـون دلهـا از غـم دشنـام بـود
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام سجاد علیه السلام
آن شب که آسـمان خـدا بیسـتاره بود مردی، حضور فاجعه را در نظاره بود در سوک خیمههای عطش، زار میگریست مشکی که در کنار تـنی پاره پاره بود سـهـم کـبـوتـران حــرم از حـرامـیـان بال شکسته، زخم فزون از شماره بود زخمی که تا همیشه به نای رباب ماند از شـور لای لایـی یک گـاهـواره بود چیزی که برد قافـله با خود ز کـربـلا چشم به خون نشسته، دلی پرشراره بود میدوخت چشم حسرت خود را به قتلگاه انگـشتـری که هـمسفـر گـوشواره بود راهی که کوچه کوچه به بن بست میرسید در طول این مسیر فقط راه چاره بود!
: امتیاز
|
ذکر زمزمه ای شهادت امام سجاد علیه السلام
پخش سبک (به سبک: ای ماه من می ریزم از....) من که دگـر بار سـفـر بـستم مدیـنه من زائـر کـرب و بلا هـستم مدیـنه میسوزد از پا تا سرم، ای وای، ای وای شد پـاره پـاره جگـرم، ای وای، ای وای شـد لحـظههـای آخـرم، ای وای، ای وای از چشم زین العـابدین، ای وای، ای وای خون میچکد روی زمین، ای وای، ای وای مدیـنه حـالـم را ببـیـن، ای وای، ای وای ************************* با چشم خود دیـدم حـرم آتش گرفته دیـدم که از پـا تا سرم آتـش گرفـته عمه به سوی من دوید، ای وای، ای وای او نـالههـایـم را شنـیـد، ای وای، ای وای او بارها جـانم خـریـد، ای وای، ای وای تـنهای بی سر دیـدهام، ای وای، ای وای من عون و جعفر دیدهام، ای وای، ای وای من جسم اکـبـر دیـدهام، ای وای، ای وای ************************* دیـدم مـیـان قـتـلـگـه بـا اشک دیـده من بـوسۀ عـمّه به رگهای بـریـده من دیدهام باغ خزان، ای وای، ای وای دیدم که عمّه شد کمان، ای وای، ای وای من بـودم و آه و فغـان، ای وای، ای وای دیدم به پیکر سر نبود، ای وای، ای وای انگشت و انگشتر نبود، ای وای، ای وای هـرگـز مرا باور نبود، ای وای، ای وای ************************* زخم زبانها کرده همچون شمع، آبم در شام و کوفه خارجی کردند خطابم من اشک و ناله دیدهام، ای وای، ای وای افـسـرده لالـه دیـدهام، ای وای، ای وای پـیـر سه ساله دیـدهام، ای وای، ای وای خون ریزد از چشم ترم، ای وای، ای وای دیدم سه ساله خواهرم، ای وای، ای وای بـاشـد شـبـیـه مـادرم، ای وای، ای وای
: امتیاز
|
ذکر زمزمه ای شهادت امام سجاد علیه السلام
مـن امــام ســاجــدیــنـــم ای مـدیـنــه دل غـمـیـنــم ای مــدیـنــه آمـد امـشـب لــحــظـههـای آخــریـنــم ای مدینه بودهام من یار عشق بودهام من قـافـله سـالار عشق ای مـدیـنه با دو دست بـستهام رفتهام من بر سر بازار عشق وای من ای وای من، وای من ای وای من *************************** مـانـدم از كـجــا بـگـویـم از غــم و بــلا بــگــویــم ای مـدیـنـه بـا تـو امـشب مـن ز كــربــلا بـگــویـم دیـدهام پـر خــون دل آواره را دیـدهام تـنهـای پـاره پـاره را من به روی دست بابایم حسین دیـدهام لـبخـند شیـر خـواره را وای من ای وای من، وای من ای وای من *************************** جـان من بر لـب رسـیـده دیــدهام گـلـهــای چــیــده مـثـل عــمـه بـوســه دادم مـن بـه رگـهــای بــریـده بی كـفـن جـسم امـامـم دیـدهام از تماشایش به خود لـرزیدهام خـم شدم من تن پاره پـاره را در مـیــان بــوریـا پـیـچـیـدهام وای من ای وای من، وای من ای وای من *************************** من ز غـم افـسـرده بـودم مـثـل گـل پـژمـرده بـودم اگـر عــمـه نــبـود آنـجـا تـوی خـیـمـه مُـرده بـودم كــاروان اشـك و نـالـه دیـدهام چــیـدن یـك بـاغ لالـه دیــدهام نیمه شب در گوشۀ ویرانه من داغ زهـرای سـه سالـه دیـدهام وای من ای وای من، وای من ای وای من *************************** كـنج ویـران در بـرم بود او سه ساله خواهـرم بود من خودم دیدم كه رویش مـثـل زهــرا مـادرم بـود طفل خسته پیـكرش آزرده بود پیش چشمم تازیانه خورده بود گـر نـمیشد عـمۀ من سپـرش او به راه شام و كوفه مُرده بود وای من ای وای من، وای من ای وای من
: امتیاز
|
ذکر زمزمه ای شهادت امام سجاد علیه السلام
به تاب و تَعـبَم من، ز غـم لَبالَبم من اگر که زنده ماندم، رَهین زینبم من مـنـم یـوسـف زهــرا که ماندهام به صحرا واویـلا واویـلا، واویـلا واویـلا (۲) ********************** مـنـم یـوسـف زهــرا که ماندهام به صحرا واویـلا واویـلا، واویـلا واویـلا (۲) ********************** اگر مرا نکشتند، نه اینکه بود امانم عدو گمان نمیکرد، که من زنده بمانم مـنـم یـوسـف زهــرا که ماندهام به صحرا واویـلا واویـلا، واویـلا واویـلا (۲) ********************** چنان عدو دو پایم، به زیر ناقه بسته که دانههای زنجیر، به اُستخوان نشسته مـنـم یـوسـف زهــرا که ماندهام به صحرا واویـلا واویـلا، واویـلا واویـلا (۲) ********************** مـنـم یـوسـف زهــرا که ماندهام به صحرا واویـلا واویـلا، واویـلا واویـلا (۲)
: امتیاز
|